امرالمونین علی (ع)
خواب دیدم در خواب گفتگویی با خدا داشتم.
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
گفتم : اگر وقت داشته باشید.
خدا لبخند زد و گفت : وقت من ابدی ست. چه سئوالاتی در
ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟
گفتم : چه چیز بیشتر از همه شما را در مورد انسان متعجب
می کند ؟
خدا پاسخ داد : این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول
می شوند. عجله دارند بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند. این که سلامت
شان را صرف به دست آوردن پول می کنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند. این
که با نگرانی به زمان آینده زمان حال فراموش می شود. آنچنان که دیگر نه در آینده
زندگی می کنند و نه در حال.این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و
چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.
خداوند دستهایم در دست گرفت و مدتی هردو ساکت ماندیم.
بعد پرسیدم : به عنوان خالق انسان ها می خواهید آنها چه درسی از زندگی بگیرند ؟
خدا با لبخند پاسخ داد : یاد بگیرند که نمی توان دیگران
را مجبور به دوست داشتن کرد. اما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که خوب نیست
خود را با دیگران مقایسه کنند.یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری
دارد. بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه میتوانیم زخم
عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم.و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن
زخم التیام یابد.با بخشیدن بخشش یاد بگیرند . یاد بگیرند که کسانی هستند که آنها
را عمیقا دوست بدارند امابلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند.یاد
بگیرند که میشود دو نفربه یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند بلکه خودشان هم باید خود را
ببخشند.



فراخوان «فیسبوکی» در پارک «ایران زمین» شهرک عظیمیه کرج گردهم آمده و «آببازی» کرده بودند.این مراسم عصر روز جمعه (۱۴ تیر) با شرکت ۵۰۰ نفر برگزار شده بود.
_ پرفسور حسابی عاشق حافظ بودند،در یک شب یلدا،هنگامی که متوجه می شوند،ایرج،کلامی را به،در غزلی،به اشتباه می خواند،تصمیم می گیرند،تدریس حافظ را، برای او شروع کنند،که دقت و صرف وقت استاد،برای این مهم،بیش از 5سال،به طول می انجامد.
ایرج حسابی می گوید:در مورد آموختن دیوان حافظ،خیلی عاقلانه رفتار کرده،و از این بابت همیشه خوشحالم،زیرا تمام آن چه پدر،درباره ی غزلیات می گفتند،مثل اشاره،مثال، تفسیر و معانی ابیات را،یادداشت می کردم،و به این ترتیب یک گنجینه بی نظیر از خدا پرستی،عشق به ایران و ادبیات آن،فلسفه،عرفان،انسانیت و فداکاری و از همه مهم تر درباره ی اخلاق،گردآوری کردم.
_ ایرج حسابی:پدر دیوان حافظی را،که در خانه داشتیم،تصحیح می کردند غزلیات و ابیات اضافی را،که درطی 700سال به دیوان حافظ،کلمات صحیح را یافته،و جایگزین و اصلاح می کردند.
برای شناخت حافظ یک کلید یا وجه مشترک وجود دارد.یعنی در ابتدای هر غزل،یک مسئله و مشکل اجتماعی را،مطرح می کند.بعد خطرات آن مشکل را می گوید،و راه حل هایش را هم نشان می دهد سپس به انسان راهنمایی لازم را می کند و بعد امید می دهد،و در آخر خداحافظی می کند.
_ پرفسور حسابی همشه با تأسف می گفتند:کتاب های درسی،در طی این 35 سال اخیر به گونه ای نوشته شده اند،که بچه های ایران را،با ادبیات غنی خودشان،بیگانه می کند.
همیشه گله مند بودند که این رفتار،مشابه کاری است،که ما با موسیقی خود،انجام داده ایم.
_ ایرج حسابی:پرد هیچ چیز را دور نمی ریختند،حتی اگر سنجاق ته گردی پیدا می کردند،برای این که زیر دست و پا نرود،و گم هم نشود،آن را بر می داشتند،و به پشت یقه و کت شان فرو می کردند.اگر تعداد سنجاق ها زیاد می شد،آنها را به جا سنجاقی،که خودشان درست کرده بودند،منتقل می کردند.
_ پرفسور حسابی به خاطر عشق زیادی که به مادرشان گوهرشاد داشتند هیچ گاه اسم ایشان را به زبان نمی آوردند و فقط از لفظ خانم استفاده می کردند.

_ پرفسور حسابی جمله ای زیبا از یکی از سرپرست های کارگاه راهسازی می گفت و آن این بود:
(المعده ام کل داء و الحمیة ام کل دواء)
معده مادر همه ی ناخوشی هاست،و پرهیز مادر همه ی داروهاست.
_ با توجه به تمام کارهایی که استاد در زمینه های گوناگون عملی،تحقیقاتی،اداری و سیاسی داشتند،همیشه معتقد بودند،که مرد باید تماس دائمی خود را با همسر و فرزندانش،حفظ کند.
_ پرفسور حسابی بدون استثنا،هر سه وعده غذا را،در خانه و کنار خانواده،صرف می کردند.
استاد ساعت7صبح 12/5ظهر و 8شب سرمیز غذا حاضر
بودند استاد خود در امور خانه به همسرش کمک می کرد و فرزندان را نیز به این امر
تشویق می کردند.
پرفسور حسابی:وقتی قشنگ غذا بخوریم یعنی آرام و سنجیده و با تأمل غذا را صرف کنیم در
حقیقت به دو فلسفه عمل کرده ایم:یک بار از خداوند سپاس گذاری کرده ایم،شکر نعمت ها
و برکت های او را،بجا آورده ایم؛از طرف دیگر با طرز زیبای غذا خوردن از خانم خانه
نیز تشکر کرده ایم.
_ بعد از صرف شام حدود ساعت9 شب،پسر و دختر
مشهدی اسماعیل،که همسایه و راننده دانشکده علوم بودند،به خانه استاد می آمدند،تا نکات
درسی و مسئله یی،که حل آن برایشان دشوار بود،از استاد و همسرش بپرسند.
هر شب ساعت 10الی12 تایم آموزش به فرزندان بود.
آموزش قرآن ،نمازها و دعاها،معمولا به عهده ی خانم صدیقه حائری(همسر استاد) بود
اگر در ترجمه و تفسیر آیه ها،برای مادر مشکلی پیش می آمد،به سراغ پدر می رفتند،از
ایشان می پرسیدند.
ایرج حسابی:این دو ساعت برای ما،ساعاتی استثنایی بود،و حاضر نبودیم این اوقات را
با چیز دیگری،عوض کنیم،و این دوساعت هیچ وقت لغو نشد.
_ پرفسور حسابی همیشه برای صدا کردن فرزندان از ضمیر(شما)استفاده می کردند.
برای شادی روح استاد یه فاتحه کوچولو بخون...
نظر بگذارید انتقاد هم بکنید...