نکات مهارتی زندگی پرفسور سید محمود حسابی(یکی دیگر از استادهای گلم)
«بسم الله الرحمن الرحیم»
من کتاب استاد عشق رو مطالعه کردم و از متن کتاب 110نکنه مهم از دیدگاه خودم یادداشت کردم و از امروز به بعد تعداد 5 نکته داخل وبلاگم یادداشت میکنم هرکی خوندش اگر دلش خواست عمل کنه.
من هرروز باید به هر نکته ای که یادداشت میکنم عمل کنم به شما هم توصیه میکنم یادداشت کنید روی یک برگه جلوی چشمای مبارکتون باشه.

سید محمود حسابی در سال1281هجری شمسی از پدر و مادر تفرشی،در تهران زاده شدند و پس از سپری نمودن چهار سال از دوران کودکی در تهران به همراه خانواده(پدر،مادر،شبرادر)عازم شامات گردیدند.
11. تأکبد هماره پرفسور حسابی بر لفظ(خانم و آقا) ایشان خانم و آقا بودن را آسان نمی دانند،بلکه این مهم تربیتی را،متکی بر امر سابقه،تربیت و زمینه نجابت دانسته،و آن را،در این دوره تدریس حافظ،کاملا و به خوبی،بیان می کنند،و به زبانی ساده،نگرشی ژرف و بسیار واضح،نشان می دهند که:ایمان و اعتقاد،از ارکان خانم و آقا بودن است،اگر خانم و آقایی،به این مرتبه برسند،می دانند باید چه کارهایی باید انجام دهند،واز چه کارهایی پرهیز کنند.
خانم و آقا،هیچ گاه دروغ نمی گویند،تهدید نمی کنند،مردم را دوست دارند،دست افتاده را می گیرند،رهگشا هستند،عشق نامحدود دارند،و در نشست و برخاست،تمام نکات و دقایق مسائل اجتماعی و آداب لازم را،رعایت می نمایند.«و این رعایت هاست که استاد عشق را،می سازد.
22. پرفسور حسابی وقتی دچار تب نوبه می شدند توسط داروها و معالجات خانگی و رسیدگی خانم صدیقه حائری(همسر استاد)رفته رفته بهبود می یافتند.
پرفسور حسابی همواره بر این عقیده بودند،توفیقاتی که علیرغم تمام سختی ها،در زندگی کسب نمودند،مدیون وجود دو زن یعنی مادر و همسرشان می باشند.
33. پرفسور حسابی که کمی حالشان بهتر می شد،بلند می شدند و روی تخت می نشستند با این کار سعی می کردند ناراحتی و غصه را از منزل و اهالی خانواده دور کنند،وسر صحبت را باز می کردند تا فضای خانه را عوض کنند.
44. پرفسور حسابی به علت مطالعه زیاد در دوران نوجوانی و به خاطر این که پولی برای تهیه عینک نداشتند از همان بچگی چشمشان ضعیف شده بود و نمره عینک شان5/13و نزدیک بین(میوپ)بود.چشمان استاد علاوه براین ناراحتی آستیگمات هم بود یعنی تورش داشت و متأسفانه مبتلا به دیپلوپیا یعنی دو بینی هم بودند برای همین عینکشان پریسماتیک بود.به همین دلیل وقتی می خواستند بخوانند فقط از چند سانتی متری می توانستند چیزی را ببینند یا بخوانند.
55. استاد فرزندان خود را تشویق می کردند به دعا و نماز و به آنها می گفتند:همین که مادرتان مرا دعا کردند من حالم بهتر شد.
برای من نظرات شما بسیار با اهمیت هست چون نوشتن رو یاد می گیرم

بسم الله الرحمن الرحیم