پندی از وینستون چرچیل، سیاست مدار تر از من، دکتر مصدق هست...!!

 

بر دیده من خندی کاينجا ز چه میگريم
خندند بر آن دیده زاينجا نشود گریان

افسوس ...


سالهای پیش، شاید نزدیک به سی چهل سال قبل، کتابی در ارتباط با وقایع جنگ دوم جهانی مطالعه می کردم. نویسنده در بخشی از کتاب، برخی از دیدگاههای وینستون چرچیل، و مصاحبه هائی که بعد از خاتمه جنگ دوم جهانی با او به عمل آمده را گنجانده بود.

سه نکته از آن نکات جالب را هرگز فراموش نمی کنم!

خبرنگار از چرچیل پرسیده بوده، که او چگونه می تواند اینقدر زیاد کار بکند؟ و اصولا چطوری به اینهمه کاری که دارد می تواند برسد و همگی شان را به انجام برساند؟

نخست وزیر بریتانیای کبیر، در پاسخ خبرنگار گفته بوده است که چون روزها باید به امور جلسات و بازدیدها و …… بپردازد؛ برنامه ریزیها و مطالعات و کارهای شخصی و مورد علاقه اش را نیمه شبها انجام می داده؛ نتیجه اش هم این شده که همه کارهایش به موقع به انجام می رسند.

خبرنگار دوباره از او می پرسد: ” شما که نیمه شبها هم کار می کنید، پس چه وقت به استراحت می پردازید؟ ” آقای چرچیل در جواب وی گفته بوده است: ” اولا من به زیاد خوابیدن نیاز ندارم؛ وقتی هم که در اثر خستگی مفرط و کار فراوان خواب به من غلبه بکند؛ همانجا در اتاق کارم و پشت میز تحریر، چند دقیقه ای سرم را روی میز گذاشته و استراحت مختصری می کنم. سپس دوباره سرحال و با انرژی کامل، به کارهایم ادامه می دهم. ”

 

خبرنگار دومین پرسشش را اینگونه مطرح می سازد و می گوید: ” آقای نخست وزیر، شما به داشتن سیاستی سنجیده و منحصر به فرد، و به قول بعضیها بیش از بقیه سیاستمداران مشهور شده اید؛ به نظر خودتان آیا در این دنیا کسی از شما سیاستمدارتر هست؟ ”

وینستون چرچیل با صراحت و بدون مکث پاسخ مثبت می دهد. خبرنگار متعجبانه از چرچیل می پرسد که او کیست؟ وی در جواب خبرنگار می گوید: ” دکتر محمد مصدق، نخست وزیر سابق ایران از من در یک مورد سیاستمدارتر است. ” وقتی خبرنگار مورد را جویا می شود، چرچیل پاسخ می دهد: ” او به راحتی توانست در دادگاه بین المللی لاهه هلند، در مقابل رئیس دادگاه و دادستان و هیأت منصفه گریه نموده و اشک بریزد؛ اما این کار در هیچ موقع و شرایطی از من بر نمی آید. ”

 

خبرنگار سؤآل سومش را مطرح نموده و می پرسد: ” کشور انگلیس، سالهاست که با ایرلند درگیر جنگ است؛ ولی شما به جای آنکه این کشور را با سیاست هائی که می دانید؛ مستعمره خودتان بکنید و جنگ را خاتمه بدهید، به هند شرقی رفته اید و آنجا را مستعمره خویش ساخته اید. آیا دلیل خاصی برای این کار دارید؟ و آیا باز هم در نظرتان هست که کشورهای دیگری را مستعمره خویش بکنید؟ ”

چرچیل به علامت تأیید گفتار خبرنگار، سری تکان داده و در جواب او می گوید: ” ما کشورهائی را که در جامعه شان، اکثریت آنها نادان، و اقلیت ایشان خائن هستند؛ برای مستعمره نمودن ترجیح می دهیم. فقط در اینگونه ممالک است که مردم آنجا، هیچوقت نمی توانند به مشکلاتی که کشورشان دارد سروسامانی بدهند. ابن ملتها همواره دچار دردسرهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی هستند. ما برای کمک کردن به آنها به کشورشان می رویم؛ تا ایشان را در سر و سامان دادن به مشکلاتی که دارند؛ و نیز جلوگیری نمودن از دردسرهای ناشی از آن بی سر و سامانی ها، که برایشان پیش می آیند یاری برسانیم.”

با آنکه وینستون چرچیل در جملات پایانی خودش، سیاست ذاتی اش را به کار گرفته، تا استعمارگر بودن کشور و حکومتش را منطقی جلوه بدهد؛ اما نباید کتمان کرد، که حقیقیتی در این بیانات وجود دارد. ملتها و کشورهایشان، که اکثریت جمعیت ایشان نادان، و اقلیت آن خائن می باشند؛ بزرگترین دردسرشان این است؛ که بخش اقلیت آنها ریاست طلب و منفعت جو می باشد؛ و بقیه که جمعیت نادانها را تشکیل می دهند؛ در اندیشه نیستند که در مقابل آن اقلیت بایستند و فرمان هدایت و اداره امور مملکتشان را خود به دست بگیرند.

شاید هم آنها از قماشی باشند که می گویند: ” به ما چه؟ هر که خر شد ما پالانش می شویم. ” ولی نمی دانند که در میان خرها هم، بخشهای اکثریت و اقلیت وجود دارند!!

 

 

 

 

"ما از هيتلر و ارتش آريايی اش شكست نخورديم
ولي يک آريايی كچل
فقط بايك خودنويس ما را شكست داد
و از سرزمینش بیرون کرد"
!
!
گوشه ای از نطق وینستون چرچیل در باره ی دکتر محمد مصدق

 

تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

ﻣﻌﻠﻢ سر كلاس فارسي ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: یادم نمی آید. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»
ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

نامه بابا لنگ دراز

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت


جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او میماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شودپس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.


دوستدارتو : بابالنگ دراز

خدایا...

خدایا!

خدایا!من دلم قرصه!کسی غیرازتوبامن نیست;

خیالت اززمین راحت،که حتی روز،روشن نیست!/کسی اینجانمی بینه،که دنیازیرچشماته!

یه عمره یادمون رفته،زمین دارمکافاته/فراموشم شده گاهی،که این پایین چه هاکردم!

که روزی بایدازاینجا،بازم پیش توبرگردم!

خدایاوقت برگشتن،یه کم بامن مداراکن;شنیدم گرم آغوشت،اگه میشه منم جاکن.

سخن امیرمومنان

حکمت 252 از نهج البلاغه

خدا «ایمان» را برای پاکسازی دل از شرک،و «نماز» را برای پاک بودن از کبر و خودپسندی،و«زکات» را عامل فزونی روزی،و «روزه»را برای آزمودن اخلاص بندگان، و «حج»را برای نزدیکی و همبستگی مسلمانان،و«جهاد»را برای عزت اسلام،و«امر به معروف»را برای اصلاح توده های نا آگاه،و«نهی از منکر»را برای بازداشتن بی خردان از زشتی ها،«صله رحم»را برای فراوانی خویشاوندان،و«قصاص»را برای پاسداری از خون ها،و اجرای«حدود»را برای بزرگداشت محرمات الهی،و ترک«می گساری»را برای سلامت عقل،و دوری از«دزدی»را برای تحقق عفت،و ترک «زنا»را برای سلامت نسل آدمی،و ترک «لواط»را برای فزونی فرزندان،و«گواهی دادن»را برای به دست آوردن حقوق انکار شده،و ترک«دروغ»را برای حرمت نگهداشتن راستی،و «سلام»کردن را برای امنیت از ترس ها،و«امامت»را برای سازمان یافتن امور امت،و«فرمان برداری از امام»را برای بزرگداشت مقام رهبری،واجب کرد.